سفارش تبلیغ
صبا ویژن


باران زده

به این خانه رفته ام


نوشته شده در دوشنبه 88/5/26| ساعت 8:2 عصر| توسط خیس باران| نظرات ( )

وبه تاریخ خواهند نگاشت

حکایت آن سالاری  که از پس دوعشر دادگستری اش بر رُمادی

آنچه ماند نبود جز تلی خون وخاکستر

وبه تاریخ خواهند نگاشت حکایت آن فرزانگان معظم را که ایامشان عسرت بود، وعسرت

ومی نگارند قصه مفتشین محترم مشفق را، وکوتوالان ناصح مهربان را، وگزمگان دل رحم سخن دان را

وحکایت آن بیچارگان را که چندین هفت شبانه روز به دوستاق خانه ی سالاریه نگاهشان داشتند

وچنان مباحثه کردند واندرزهای نیکو از سالاریان شنیدند که از کرده ی خویش به دل وجان وزبان پشیمان شدند

پس این گناهکاران را که نبودند جز رمادیان مفلوک بر ارابه ای نشاندند ودر کوی وبرزن وبرسرمناره ها به میل خویش گرداندند

آن گنه کار زار ونزار فریاد در می کرد که :من فلان بن فلان روسیاه وشرمناکم از بهمان وبهمان کارم که کرده ام

واینک از سالار نازک دل پر عطوفت طلب بخشایش دارم که قدم جز در رضای او نتوان برداشت

رسم استنتاجات واستشلاقات واستنباطمات این سالاریان حاذق چنان شد

که از پتلپورت ونمسا واورشلیم خلقی را فرستادند جهت تلمذ نزد ایشان

پیری از میان این رمادیان مفلوک می گوید که من در عهد هفت سالار به سردابه زیسته ام ودانسته ام که تاریخ راستین رمادی را

تنها به دیوار سردابه های برج می نویسند و برتخته زنجیر دوستاق خانه ها

احمق مردا که دل در این جهان فرو بندد.احمق مردا

بعد التحریر

اول /درکتاب تواریخ سالاریه در حدیث فتنه ی منادیان آمده است که :

آنان فرقه ای بودند از ابالهه ی زمان به سرکردگی آنکه اسمش جز در خفا نمی توان گفت (چه اگر آشکار بگویی به همان دوستاق خانه برندت)می خواستند آدمیان همه یکسان باشند وبرابر مثل خودشان حتی در طول قضیب وشمار دندان هاشان

رمادیان گفتند این امری است محال که خداوند حق را هزار پاره کرده است وهر پاره در دل آدمی ومارا پیش از این حکیمی بود که چنین گفت ومیراثش بنهاد برای شما حکیم با ما گفته بود آدمیان آزادند تا بدانند وبدانانند

این بگفتند وشد آنچه شد

سالار پسین نفت خورانیدشان وبر آتش تفتشان داد  تا عبرتی باشند برای همگان

دُیُم / به او سوگند که پایان همه چیزهاست وآغاز همه چیزها این بلوای سال دارکِشی پایان یابد به نیکی

...

تصرف وتلخیص از رمادی (آرش جواهری)

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 88/5/21| ساعت 8:22 عصر| توسط خیس باران| نظرات ( )

این روزها نبودنت بیشتر به چشم می آید

همه به دست وپا افتاده اند که پس کی می آیی ؟

تازه بعد از عمری بعضی ها  فهمیده اند

چه کلاهی به سرشان رفته که به جای تو دنبال دیگران رفته اند

حالا دست گیرشان شده این که می گویند

وقتی تو می آیی اولین گروهی که از لب تیغ می گذرانی چرا بعضی ها هستند 

به گمانم باید چند چاه دیگر به چاه عریضه جمکران اضافه کنند

چون درد ودل ها هر روز بیشتر می شود

البته خودت هماهنگ کن نامه های مردم را نخوانند

ومثلا به جای شما به نفع یک بنده خدای دیگری ضبطش نکنند

حتما آیه 28 سوره ابراهیم را دیده ای

ألم تر إلی الذین بدلوا نعمت الله کفرآ وأحلوا قومهم دار البوار

ما هم دیده بودیم اما مستندش را اگر می خواهی سری بزن به بعضی جاها

آقا از من می شنوی فعلا زبانم لال، رویم سیاه نیا 

می ترسم اگر بیایی وحرفی بزنی شما را هم ...

آقایان جای شما هم حرف می زنند البته

فقط این که برایمان خیلی خیلی دعا کن

..........................................

 هم چاه سر راه تو باید بکنیم
هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم

این نامه ی چندم است که می خوانی
داریم رکورد کوفه را می شکنیم

.

جلیل صفر بیگی

 

بعدالتحریر

آن زمان ها هنوز بازداشتگاه کهریزک استاندارد بود شاید هم مدارک استاندارد بودنش را فرستاده بودند

و...تائید فرمودند که بله استاندارد است 

بعدا ترها ناگهان طی 25 روز غیر استاندارد شد

وگرنه خداوند به جای واژه نامأنوس وبیگانه دارالبوار می فرمودند :الی کهریزک

دار البوار هم یعنی خانه نیستی

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 88/5/15| ساعت 1:54 عصر| توسط خیس باران| نظرات ( )

باز هم مانده ام چه بگویم

بازمانده مرحوم مغفور سیف الله داد را نگاه می کنم واشکهایم سرازیر می شود

 نمیدانم چرا این فیلم همیشه اشکم را درمی آورد

اما این بار نه برای صفیه وغسان وفرحان که به حال وروز خودمان می گریم .

قطار مرگ و لو کوموتیوران احمقش با سرعت باد به سوی پرتگاه می رود

سر راهش  همه چیز را زیر ریل می گیرد و خورد می کندبه خصوص آن ها که بخواهند جلودارش شوند .

دکتر عوده زنده و زخمی ،زندانی است

غسان را هم به جرم مسلمانی گرفته اند و دور شهر می چرخانند

می خواهند  مریم را هم مثل خودشان بدنام کنند

صفیه  هم انگار نه انگار

چشم دوخته ام به فرحان که دیگر فرحان نیست

یعنی می تواند از این قطار نابودی ومرگ جان سالم به در برد وباز مانده ای باشد از تبار روشنی

می تواند به آیندگان راز سرخ پرچم سبز حسین را باز گوید

می تواند داستان قافله ای را بسراید که بی قطب نما و قافله سالار اسیر راهزنان گشته است

می تواند فرزندانش را با عشق وامید بپروراند نه با تاریکی وهراس

همه اینها مستلزم آن است که صفیه چمدان را بر دارد و این آیات را بخواند

 

اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ
مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ
عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ
بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ
وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ

لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ
بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ
لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

 بعد التحریر

یک. شروع می شود این بازی تمام شده / اگرچه رو بکنی برگ آخرت را هم

دو.حرف دلم (+)

سه.امشب اخبار ساعت 21 ازرسانه خیلی خیلی ملی گزارش فیلمی را پخش کرد که شایسته دریافت اسکار

دررشته فیلم های فانتزی تخیلی است

 واقعا من مبهوت این همه ملی - مذهبی بودن این برادران کودت..ببخشید صدا وسیما چی هستم


نوشته شده در چهارشنبه 88/5/7| ساعت 10:9 عصر| توسط خیس باران| نظرات ( )

ابوفاضل !دلم سبزوشکوفاست

به یاد تو شبیه کوه برپاست

اگر روداست ،ازچشم تو رود است

اگر دریاست از دست تو دریاست

.

سید حبیب نظاری

 

بعد التحریر

یک .بعضی ها توهم دارند که پرچم مالک اشتر به دوششان است باشد

ماهم شمشیر اباالفضل در دست می آییم

دو. برای خواندن (+)


نوشته شده در دوشنبه 88/5/5| ساعت 7:6 عصر| توسط خیس باران| نظرات ( )

آقا امشب شب میلاد شماست اما من دارم گریه می کنم

آقا کجایی ؟کربلایی یا نجف ؟ مدینه ای یا سامراء ؟

آقا منو می بینی ؟اشکامو می بینی ؟قلب پاره پاره ام رو می بینی ؟

آقا به ما می گن بی دین

 به ما می گن مرتد

می گن منافق

آقا ،حسین ،مولا ،سرور ،سید

مگه ما چی کارکردیم ؟ما کفر می گیم یا اینها

تفنگ دست کیه ؟

زور بالای سر کیه ؟

کی داره خون می ریزه ؟

کی داره خودش رو با شما برابر می کنه ؟ کی داره اسلام رو به بازی می گیره

کی عدالت علی رو گذاشته زیرپاش داره له می کنه ؟

کی دروغ می گه ؟آقا کی این وسط مظلومه ؟

آقا تو می دونی من هرچی گفتم دروغ نگفتم

هرچی گفتم موثق موثق بود اما به ولای علی قسم به خون گلوی علی اصغرت نمی گذرم از اون هایی که به من می گن بی دین

واگذارشون می کنم به شما من زیاده روی کردم درست

اما تهمت نزدم به کسی خودت می دونی

وبهترمی دونی کی راست می گه کی دروغ خودت رسواشون کن

آخرش این که من حرف استادم رو می زنم

حسین سفینه النجاه است                                   اصل اصول حسنات است

البته نه اون حسینی که بعضی ها ازش دم می زنن

.

یاعلی

 

 

بعد التحریر

یک .توضیح تصویر=در راستای عمل به وظیفه ملی وشرعی کودتاچی ها را معرفی می کنیم

دو.ننگ بر مسلمانی ما +


نوشته شده در شنبه 88/5/3| ساعت 10:34 عصر| توسط خیس باران| نظرات ( )

کاروان ها درسکوت ودزدها درقال وقیل

سال ها این دشت نشنیده ست آوای رحیل

 

کوچ کردن قصه شد،مردانه ماندن یک خیال

کودکان افسانه می بافند از مردان ایل

 

بوی رخوت راه های دشت را پرکرده است

روز باران گله را خوابانده چوپان درمسیل

 

غرق در افسون فرعونی کسی راهی نشد

پابه پای اعتقاد هیچ موسایی به نیل

 

برزمین تاچشم می بیند مترسک کاشتند

درفراسوی زمان مردند مردان اصیل

 

انتهای هیچ راهی منزلی پیدا نبود

جاده ها آزرده ازیک امتداد بی دلیل

.

مهدی فرجی

 

 

بعدالتحریر

یک.کجایند مردان بی ادعا

دو.این غزل ها بوی اندوه خودم را می دهند/من ولی مثل شما آن را تکلم می کنم

سه. دو مترسک را نام ببرید. به قید قرعه جوائز ارزنده ای به برندگان اهدا می شود


نوشته شده در چهارشنبه 88/4/31| ساعت 5:9 عصر| توسط خیس باران| نظرات ( )















قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت